۱۴۰۲ دی ۲۲, جمعه

 سوال: آقا اخرش چی شد زنت با دوست پسرش سکس کرد یا نه؟!؟

هنوز نه! تا حالا یازده تا قرار با هم رفته اند. چهار تای آخر توی خونه دوست پسر بوده بوده و هر کدام پنج ساعت طول کشیده است. هر بار کمی پیشرفت میکنه. با هم میرقصند و فیلم نگاه میکنند و بعد میروند توی اطاق خواب. این بار آخر لخت مادرزاد زیر لحاف با هم بوده اند و کلی بوسه و مالش و پستان تقریباً تمام بدن به جز قسمت ناحیه شورت ولی حتی آلت جنسی همدیگر رو هنوز ندیده اند (و زنم کمی نگرانه که طرف اصلا نداشته باشه! که البته میگم این مرد سه تا بچه داشته و نگران نباش و این قدر هم آدم صادق و محترمی هست که اگر اینطور بود بهت میگفت. ضمناً از همون جلسه دوم هم طرف کاندوم نشون داده بود که بگه سکس سالم و بیخطر خواهد کرد.)

زنم میگه دوست داره و میخواهد سکس بکنه ولی خیلی آروم پیش میره. دوست پسرش هم خیلی آدم محترمیه و با وجود اصرار کردن هیچوقت تحت فشار نمیگذاره و تا زنم با قطعیت بهش میگه "نه" اون عقب میکشه. فکر کنم با این وضعیت یک دو جلسه کار داره تا به سکس اورال برسه و احتمالا بعد از اون دو جلسه دیگه کار میبره که به سکس کامل!

یک بار هم زنم ازم پرسید نمیخواهی سکس کامل رو به بعد از 25 امین سال ازدواجمون یعنی سه ماه دیگه موکول کنیم؟ گفتم یعنی کس تو مثل ستاره های دنباله داره که هر 25 سال ظاهر میشه و یک کیر جدید رو پذیرا میشه؟ کلی خندید!

نکته اینه که زنم دیگه حس گناه و خجالت نداره. الان حرفهایی که ده سال گذشته بهش زده بودم رو باور کرده و قبول کرده که این برای زندگیمون خوبه. فقط نگرانه که در درازمدت باعث خراب شدن زندگیمون بشه. که البته بهش میگم که تا الان که باعث بهتر شدن شده. بعد از این که میآد یک سکس حسابی و عاشقانه با هم میکنیم. 

یک نگرانی دیگر هم داریم که اون مرد متوجه نباشه که زنم برایش همسر آینده نخواهد بود و بعداً حس مورد بازی قرار گرفتن بکنه و آینده مرد خراب بشه. برای همین چندین بار زنم بهش گفته که شوهر من کاملا در جریان است و این قضیه فقط یک بازی و تفریح هر از گاهی است و بهش اصرار کرده که برای درازمدت خودت یک فکری بکن چون من نمیخواهم از شوهرم جدا بشم و شوهرم و زندگیم رو دوست دارم. من برای تو یک دوست دختر به علاوه سکس هستم و تا وقتی که مجرد (مطلقه) هستی باهات خواهم بود ولی بعداً که همسر مناسب دایمی و دارزمدت پیدا کنی این رابطه قطع میشه و من تبدیل به دوست خانوادگی میشوم. قراره که احتمالا من هم یک بار برم پیش دوست پسر زنم و اینو براش یک بار دیگه هم بگویم. امیدوارم بفهمه.

نگرانی دیگه هم از این طرف است که زنم دچار علاقه بیش از حد به اون مرد بشه و باعث دردسر بشه. برای همین است که با هم قرار داریم که مواظب این قضیه بباشه و داره از تکنیکهای روانی استفاده میکنه که احتمال این قضیه رو کم کنه.


غیر از دو نگرانی فوق، همه چیز خوب است:

  • زنم خوشحال و شاد است
  • اعتماد بنفسش خیلی بالا رفته
  • خودش رو زیبا میدونه (کاش میشد عکس رو بگذارم که ببینید زن من عجب موجود ناز و خوشگلی است. فقط اینو بهتون بگم که خیلیها وقتی میبینندش میگویند شبیه نیکول کیدمن یا جولیا رابرتز است.)
  • رابطه جنسیمون خیلی خوب شده 
  • وقتی از قرار میآید دیگه مثل چند جلسه اول حالت گناه، کثیف بودن، خجالت نداره. انگار رفته ورزش و برگشته. به این باور رسیده که زن است و حق داره از زندگیش لذت ببره و چون شوهرش خوشحال و راضی است هیچ گناهی و کار بدی در کار نیست.
  • من دوباره مثل 25 سال پیش که اولین بار دیده بودمش به صورت شدیدا هیجانی دوستش دارم (البته در این 25 سال حتی یک شب هم نبود که در عشقم تردید داشته باشم ولی مرور زمان این دوست داشتن را تبدیل به نوعی رابطه عشق عمیق ولی بدون هیجان کرده بود. الان انگار همه چی ریست شده به اون وضعیت اول آشنایی)


۱۴۰۲ دی ۱۸, دوشنبه

اون موقع حدود 14 سال پیش بود که این فکرهای شهوانی در خصوص سکس زنم با مردهای دیگری بهم رخ میداد. متحیر مونده بودم که چرا اینطوری شده ام؟ شروع کردم گشتن توی سایتهای روانشناسی که چیزی رو پیدا کنم ولی چیز قابل توجهی نبود. سایتهای فارسی و انگلیسی زیادی رو گشتم. توی یکی از سایتها یک کسی دیگه ای هم پرسیده بود که چنین مسئله ای داره و یک روانشناس گفته بود که اسم این فانتزی هایتوایف است. این کلمه کلیدی خیلی بهم کمک کرد. با کمک اون کلی سایتهای دیگر رو پیدا کردم و متوجه شدم این فانتزی فکری در بین خیلی مردهای متاهل هست و به خصوص در دهه دوم زندگی مشترک زیاد میشه. کمی خیالم راحت شد که تنها خل دنیا من نیستم! فهمیدم که اکثر این شوهرها این فانتزی خودشون رو از زنشون پنهان میکنند و یا چندین سال طول میکشه که بهش بگویند.


من فقط دو سه ماه بود که این فانتزی توی ذهنم جدی شده بود. البته قبلا هم گاهی بود ولی با شدت خیلی کمتری و گاهگاهی. من آدم رک و توی صحبت شجاعی هستم. گفتم این رو زودتر با السا هم در میان بگذارم. یک بار بعد از سکس که داشتیم تو چشم هم نگاه میکردیم، بهش گفتم: تو چرا یک دوست پسر سفیدپوست پیدا نمیکنی که باهاش سکس کنی؟ از نظر من هیچ اشکال نداره! همینطوری هاج و واج نگاهم کرد. هیچی نگفت. هیچ واکنشی نشون نداد.

فردایش اومد پیش من و گفت که دیروز حرف خیلی زشتی به من زدی و خیلی ناراحت شدم. گفتم عزیزم نمیخواستم ناراحتت کنم ولی خیلی جدی بودم. تو هم که از مردهای سفید پوست خوشت میاد. زن من میمونی چون خیلی دوستت دارم ولی یک دوست پسر هم خواهی داشت که گاهی باهاش سکس میکنی! این بار خیلی متعجب تر شدو هیچی نگفت و هاج و واج رفت!

چند روز بعد من دوباره رفتم سراغش و گفتم در خصوص اون مسئله دوست پسر خیلی جدی بودم. این بار خیلی ناراحت شد. گفت چه برنامه ای داری؟ چه توطئه ای داری؟ میخواهی منو دک کنی؟ با کی رو هم ریختی؟ با اون جنده خانوم جین؟! (جین همکارم بود که یک بار در لفافه بهم پیشنهاد سکس داده بود ولی من جواب نداده بودم ولی به السا اطلاع داده بودم)؟ من که زن خوب و نجیبی برایت بودم. دو تا بچه برایت آوردم. این همه سختی مهاجرت رو تحمل کرده ام. از خانواده ام جدا شده ام اومده ام توی غربت به خاطر تو. خیلی شوهر بی انصاف و نامردی هستی و... ننگ به تو...

شروع کردم به توضیح دادن که نه من تو رو دوست دارم و میخواهم باهات بمونم و هیچ کلکی نیست و من هم با هیچ دختر دیگه ای نه برنامه ای دارم و نه قصد برنامه ای دارم. فقط فکر میکنم زنی مثل تو حیفه که فقط با شوهرش سکس کنه و من خیلی لذت میکنم اگر تو بری با مردهای دیگه حال کنی. فقط آدم حسابی باشه، از بودن باهاش بهت خوش بگذره، قضیه بین ما محرمانه بمونه و مواظب حاملگی ناخواسته و امراض مقاربتی هم باشید.

این توضیح نه تنها کمکی نکرد، که مثل نفت رو آتش بیشتر عصبانیش کرد. مطمئن بود که کلکی در کاره. یا دستش انداخته ام. یا میخواهم که برایش پاپوش درست کنم و طلاقش بدهم. یا میخواهم از این بهانه برای آزادی خودم برای سکس کردن با زنهای دیگر استفاده کنم و ... هرچی توضیح میدادم کار خراب تر میشد. میگفت تو خجالت نمیکشی؟ من به خاطر عشق با تو ازدواج کردم وگرنه خیلی بهتر از تو برایم بود (راست میگفت). من قبل از ازدواج با هیچ کسی رابطه نداشتم (این رو هم راست می گفت چون دو سه هفته طول کشید من بتونم از پس بکارتش بر بیام، مثل فولاد بود!)، من خیلی دختر نجیب و سربراهی بودم و سرم فقط به کار درسم بود (کاملاً راست میگفت) و ... با تو ازدواج کردم چون بهم گفتی دوستم داری و قرار بود تو ایران بمونیم. حالا من را برداشتی با دو تا بچه کوچیک بر خلاف میلم آوردی توی یک کشور خارجی و بعد هم می خواهی این کار وحشتناک رو با من بکنی. تو اصلا مردی؟تو اصلا شرف داری و ...

البته سعی میکردم توضیح بدهم که اگر اومدم خارج به خاطر آینده بچه هامون بود وگرنه خودت میدونی من هم دوست داشتم ایران بمونم. ضمناً تمام چیزهایی که میگی درسته و من واقعاً خوش‌شانس هستم که زنی مثل تو گیرم اومده. باور کن که هیچ کلکی نیست. من میخواهم با تو بمونم. هیچ برنامه و توطئه پنهانی هم ندارم. اصلا اشکال این کار چیه؟ اگر من در جریان باشم که دیگه اسمش خیانت نیست. اگر بچه ناخواسته متولد نشه که این کار مشکل اخلاقی نداره. یک توافق بین من و تو و اون مرد خوشبخته.

تلاشم برای توضیح فایده زیادی نداشت. چنان این حرف با ژنهای زنانه و اصول اخلاقی و چیزهایی که از بچگی باهاش بزرگ شده بود در تضاد بود که اصلا نمیتونست منو باور کنه. با وجودی که فکر میکنم قبول داشت که من مردی اخلاقی هستم و تا بحال کلکی بهش نزده ام. ولی نمیتونست قضیه را هضم کنه.

از شانس بد، حدود یک سال قبلش یک چیزی هم ازش پرسیده بود که الان خیلی کار رو خراب کرد. قبلاً ازش پرسیده بودم که فرض کن الان من یک فرصتی داشته باشم که درآمدم بیست برابر بشه ولی یک زن دوم هم همزمان با تو داشته باشم. تو شرایط حاضر رو میخواهی ادامه بدهی یا اون شرایط که درآمد خانواده ما ده برابر میشه. السا دختری اخلاقی ولی بسیار باهوش و منطقی است. بعد از کلی گیر دادن من حاضر شد جواب سوال رو بده که درآمد ده برابر با داشتن هوو رو ترجیح میده! البته من این سوال فرضی را واقعاً فقط به عنوان یک تمرین ذهنی و کنجکاوی پرسیده بودم.اصلاً هیچ برنامه ای نداشتم و اصلا فرصتی برای مرد دو زنه با درآمد بیست برابر شدن برایم وجود نداشت. اون موقع از اون سوال راحت گذر کردیم. ولی الان السا یادش افتاد که من یک سال پیش چی ازش پرسیده بود و حالا بیا درستش کن: پس اینطور! اون بار دیدم اونو پرسیدی. پس زیر سرت بلند شده. راست بگو، جریان چیه و ...

خیلی وضعیت پیچیده تر شد. اصلاً مثل چیزی که فکر میکردم پیش نرفت. البته توی سایتها خونده بودم که اکثر مردها که این موضوع را با زنشان مطرح میکنند دچار دردسرهای مشابهی میشوند ولی فکر کنم شدت زلزله برای من خیلی بیشتر بود.

نمیدونم اسم هات‌وایف که ترجمه فارسیش میشه لوندبانو تا به حال به گوشتون خورده یا نه؟ این داستان جریان تبدیل شدن السا زن من از یک زن نجیب متاهل به یک هات وایف یا لوندبانو (و کماکان نجیب و متاهل) است، یعنی زنی که آزادانه با مردانی که انتخاب میکند دوست میشود و قرار آشنایی و رمانتیک و عشقبازی میگذارد و شوهرش هم خیلی از این موضوع خوشحال است و لذت میبرد.


السا زن خوشگل من یک زن بسیار نجیب است. ما بیست سال است که ازدواج کرده ایم و هر دو به ازدواجمان بسیار متعهد هستیم. هر دو افرادی با رده تحصیلاتی خیلی بالا و موفق از نظر زندگی فرد و با یک خانواده خیلی معمولی و متعهد به اصول اخلاقی هستیم که حتی سیگار کشیدن در آن کار بدی محسوب میشود، چه برسد به مواد یا بی بند و باری جنسی. دو تا بچه داریم که اونها هم همینطور هستند و تربیت خوبی دارند. ما از 20 سال پیش در یکی از ایالتهای شمال غربی آمریکا زندگی میکنیم. اینها را برایتان گفتم که بدونید ما هرگز آدمهای ولنگ و بی بند و باری نیستیم و نبودیم. در واقع زن من در مهمانیها و محیط بیرون لباسهایی می‌پوشند که حتی از میانگین جامعه هم در ایران و هم در آمریکا خیلی پوشیده و ماخوذ به نجابت است. همه من و زنم را به عنوان یک خانواده خیلی معمولی می‌شناسند که تمام اهتمام‌شان یک زندگی معمولی، شرافتمندانه و اخلاقی است. خلاصه اگر این داستان را میخونید بدونید که ما اصلا آدمهای شاخداری نیستیم!

اول چند تا نکته را بگم:
-این داستان کاملا واقعی است ولی تمام نشده و الان در جریان است. البته اسامی افراد و مکانها را عوض شده.
-این داستان خیلی حالت تحریک آمیز ندارد. با این هدف نوشته نشده است. اگر دنبال آن نوع داستان هستید موارد خیلی خوبی در این سایت میتوانید پیدا کنید.
-اگر واقعی بودن این داستان را باور نمیکنید اصلا اشکالی ندارد، فکر کنید تخیلی است و آن را بخوانید.
-اگر از نظر شما زن من خائن است و دارد کار غیراخلاقی میکند، کمی بیشتر فکر کنید. اگر خیانت دارد میکند به چه کسی؟ من که شوهرشم راضی هستم. خودش هم با این موضوع کنار آمده!
-اگر از نظر شما زن من جنده است به تعریف جنده دقت کنید، جنده یعنی زنی که پول میگیرد و بدون این که خودش بخواهد لذت ببرد سکس میکند. زن من از کسی پولی نمیگیرد. ما تازه خودمان برای این کار خرج هم میکنیم. بعد هم زن من این کار را برای لذت خودش و لذت من و لذت دوستهای پسرش انجام میدهد. پس با تعریف جنده خیلی فرق داره.
-اگر از نظر شما السا یک زن هرزه است، اگر معنی هرزگی این است که زنی از نظر سکسی فعال و جذاب باشد که اگر این برای مردان متاهل و خانواده دار مشکلی ایجاد نکند چه اشکالی دارد؟ بعداً برایتان میگویم که این کار لوندبانویی (فاخته گری) یک اصول اخلاقی خیلی مشخصی دارد. زن راضی، دوست پسر (ها) راضی، شوهر راضی، به هیچ کسی هم صدمه ای نمیخوره! واقعاً فکر کنید با این تفاصیل این نوع هرزگی چه اشکالی دارد؟

قضیه از حدود 15 سال پیش شروع شد. ما اون موقع در کشور دیگری زندگی می کردیم. چند بار من متوجه شدم که السا وقتی مردهای سفیدپوست به بدنش نگاه میکنند (با وجودی که همیشه لباس پوشیده میپوشید) گرچه خجالت میکشید ولی به نظر بدش نمی آمد. البته یکی دو بار که بهش گفتم این موضوع را رد کرد و گفت نه کسی نگاه نمیکنه و یا من متوجه نشدم. یک بار که دعوامون شده بود گفت "اصلا میگذارم میرم ها. اینجا مردها من را میخواهند." من بهش گفتم مسلماً زن فوق العاده ای مثل تو تنها نمیمونه ولی تو از کجا فهمیدی؟ گفت "خوب مردا خیلی نگاهم میکنند!" . چنین حرفی از السا کلا عجیب بود. السا اصلا دختر با اعتماد بنفس جنسی نیست و با وجودی که فوق العاده زیبا و ملیح و سکسی است همیشه به اشکالات جزیی بدنش گیر میدهد و خودش را پایین میآورد.

که یکی دو بار توی مغازه من متوجه شدم که مردهای سفیدپوست که خیلی هیکل و قیافه خوبی دارند کامل و به مدت طولانی روی پستانها و باسن السا زوم میکنند. اتجام چنین کاری اینجا برای مردان پسندیده نیست و ضایع است و مردی که این کار را میکند خیلی حواسش نیست. السا اون موقع یکی دو سالی از زایمان دومش گذشته بود و بدنش کامل به حالت عادی برگشت کرده بود و با ورزش مرتب هیکل خیلی خوبی پیدا کرده بود. البته پستانهایش به دلیل شیر دادن خیلی بزرگ شده بود. جالبتر اینجا بود که من متوجه شدم که بر خلاف تصور من هم از این موضوع نگاه شهوانی مردها به زنم خیلی هم لذت میبرم. این برایم خیلی جذاب بود. تو اون مدت من زیادتر از عادی خودارضایی میکردم چون السا به دلیل حاملگی و شیردهی وقتی برای من نداشت. بعد از یک مدتی من شروع کردم توی خودارضایی به این فکر میکردم که السا در حال سکس با یک مرد سفید پوست خیلی هیکلی و خوش قیافه با یک کیر دو برابر سایز مال من و داره به شدت لذت میبره و آه و اوه میکنه. خیلی تعجب میکردم که من چرا دارم این قدر با چنین فکری حال میکنم؟ عجیبه که دیگر من موقع خودارضایی به هیچ زن یا دختر واقعی یا خیالی فکر نمیکردم. حتی به این رویا که با خود السا سکس بکنم هم فکر نمیکردم (شاید چون اون را در هر صورت با چند روزی تاخیر میتونستم انجام بدم) و تمرکز خودارضاییم شده است روابط جنسی خیالی من در خصوص زنم با مردهای غریبه!

این شروع یک بررسی بود که بعداً برایتان خواهم گفت.

لطفاً سوالات خود را در قسمت کامنتها بپرسید. ضمناً از این که آیا السا با شما هم ارتباط برقرار خواهد کرد سوال نکنید چون جواب منفی است. سلیقه السا فقط مردهای سفید پوست با منشا اروپایی است و دنبال سیاه و ایرانی و ... نیست. ضمناً ما با هیچ ایرانی و آشنایی این کار را نمیکنیم و حتی این بازی را در شهر خودمان هم انجام می دهیم و برای حفظ محرمیت خانواده خود به شهرهای مجاور میرویم. خلاصه شرمنده!

 من و همسرم مقیم آمریکا هستیم و یک روش زندگی به روش Vixen and Stag را شروع کرده ایم. به نظر من این روش زندگی میتواند باعث استحکام بعضی ازدواجهایی بشود که بعد از 15 تا 20 سال در حال تلاشی هستند. ما یک خانواده خیلی معمولی هستیم. بسیار تحصیلکرده و اخلاقی در حدی که سیگار کشیدن در خانواده ما خیلی کار زشتی محسوب میشود. از این موضوع غیر از من و همسرم کسی اطلاعی ندارد. من مطالعه کتب و مقالات بسیاری در خصوص روانپزشکی، روانشناسی (بخصوص تکاملی)، سکسولوژی، جامعه شناسی، ... را انجام دادم و حدود 10 سال طول کشید که زنم را راضی به این کار بکنم چون او دختری بود که با وجود این که خیلی مذهبی نبودند حتی در زمان قبل از ازدواج دوست پسر نداشته است و بعد از ازدواج همه بسیار متعهد به همسر، کار، زندگی خانوادگی و فرزندانش بود و قبول چنین چیزی برایش خیلی سخت بود. اما به مرور متوجه شد که قضیه منطقی است و میتواند کمک کند و راضی شد.


برای همین من فکر میکنم داستان ورود ما به این عرصه میتواند برای درصدی از زوجها بسیار مفید باشد.

۱۴۰۲ دی ۲, شنبه

 پیشرفت باورنکردنی!

امروز السا یک کاری کرد که کف من و دوست پسرش (دیلان) رو با هم در آورد! اصلا باورم نمیشه که همسر عزیز و معصومم ظرف دو ماه این قدر پیشرفت کرده باشد. 

جریان از این قرار بود که ما قراره برای تعطیلات چند روزی بریم مسافرت. دیلان از دیدار آخرشون که پنجشنبه قبل بود مرتباً به السا روی واتزآپ پیام میزد که دوباره ببینمت. السا که خیلی اهل چت کردن نیست خیلی جواب نمیداد. آخرش وقتی که دیلان خیلی پیام فرستاد، السا بهش گفت که تا وقتی از تعطیلات برگردیم نمیرسه که باهاش قرار بگذاره. 

دیلان که از دیدار ناامید شد، مجدد شروع کرد پیام زدن و درخواست کردن که برای کریسمس برای من یک چیز سکسی، بامزه، یا ... باید بفرستی. السا مجدد سعی میکرد که یا جواب نده و کم جواب بده و یا محترمانه قضیه را رد کنه. شنبه من رفته بودم که دخترم را از دانشگاه بیارم خونه. رفتم و وقتی که برگشتم خونه، السا یک جوری که بچه ها متوجه نشوند به من اشاره کرد که بیا. معمولاً وقتی اینطوری اشاره میکنه یعنی باز دیلان براش پیام زده. رفتم توی آشپزخونه. گوشیش را از حالت قفل در آورد و رفت توی واتزآپ و پیامی که به دیلان زده بود را آورد:


سلام دیلان، امیدوارم که خوب باشی. خبری که برایت دارم اینه که السا داره خودش رو آماده میکنه که وقتی از سفر برگشت، برای دیدار بیاد خونه ات و اکثر وقتش رو توی اطاق خوابت باهات بگذرونه!


من که همونجا کف کردم و قلبم شروع به تپش کرد! دیلان هم نوشته بود: اوه، خدای من!


دقت کنید که زن عزیز و نجیب من:

  • برای 12 سال مرتباً من برای وارد شدن به این روش زندگی بهش اصرار میکردم و اون رد میکرد
  • شش ماه پیش به من گفت که اگر یک روزی ناچار به این کار بشود ممکنه همان بار اول از شدت فشار روانی و عذاب وجدان خودکشی کند
  • تازه دو ماهه که وارد این کار شده و توی این مدت هم خیلی پیش نرفته و دیدارهایش به بوسیدن و بغل کردن و حرف زدن محدود بوده
  • بعد از هر دیدار هم دچار سردرگمی روانی میشه و میگه اصلا این چه کاری است که ما داریم میکنیم و ...

حالا چنان شجاع شده که به دوست پسرش میگه که دفعه بعد میآم توی اطاق خوابت!


(البته هنوز میگه که اون روز نمیخواهد سکس کند و قصدش ققط عشقبازی ملایم است)


۱۳۹۱ اسفند ۳۰, چهارشنبه

خواننده گرامی، کاوه نوشته:

خیلی از خانومهای ایرانی که همچین راهی پیش پاشون گذاشته میشه طول میکشه که به اطمینان برسند. چه در مورد خودشون، چه در مورد همسرشون. و بیشترین مشکل هم در مورد قضاوتها ارزشهای رایج جامعه است (که البته همه جای دنیا هست و اینجا تو ایران خیلی بیشتر).
در مورد خود من به اینصورت پیش رفت که 2، تا 3 ماه طول کشید تا خانوم از نظر منطقی موضوع رو بپذیره، و اقدامی بکنه، اما 3، 4 ماه بعدش بود که موضوع رو رو کرد. 
یعنی روالش اینجوریه که اول منطق قضیه، امکانپذیر بودنش و اینکه شوهرش تنها کسی تو دنیا نیست که میخواد زنش (به قول شما) لوند بانو باشه و توجیهات رونشناسیش و اینا رو براش باز کردم،
مرحله بعدی این بود که باید با خودش اوکی میشد که یه قسمت قبل از عمله که اگه یه کسی باشه که خانم ازش خوشش بیاد خیلی سریع حل میشه و قسمت بعدیش بعد از خوابیدن با طرف که تنها راه اینکه ببینه باهاش اوکی نیشه یا نه اینه که کار رو انجام داده باشه.
و مرحله ی سوم هم این بود که تجربه اش رو با برای من تعریف کنه، یعنی اول اصلا بگه که با کسی خوابیده و چون هنوز هم این شک وجود داشت که آبا واقعاً و در عمل با این موضوع کنار میومدم یا نه کلی طول کشید، و دقیقاً وقتی در حال بحث کردن در این مورد و اصرار شدید من بود که آخه پس کی؟ با شک و تردید و یه خورده هم حالت بی حوصلگی گفت که بابا این کار رو کردم ، 3 ،4 ماه پیش،
و این رو هم بگم که به خصوص برای بار اول که در این شرایط قرار میگیرن حسابی باید آماده باشید چون بار حسی و روانی خیلی شدیدی داره، یعنی از یه طرف به شدت تحریک کننده و شهوت انگیزه و از طرف دیگه یه سری احساسات حسودی و غیرت و اینا میزنه بالا که ملغمه ی عجیبی میشه! ولی در کل برای من خیلی خوب بود، خیلی خــــوب. سکسی که موقع تعریف کردنش داشتیم تقریبا بهترین سکسی بود که داشتیم، ( البته یکی دیگه بود که از اون هم بهتر بود بعد از اسلاپی سکندس بود که چون صحبت طولانی شد بعداً میگم)
ولی چیزی که برام الان جالبه اینه که صحبت رو چجوری پیش کشیدی و تا الان به کجا رسیده و چه عکس العملهایی داشت، خلاصه میخوام جزییات رو بدونم و با تجربه ی خودمون مقایسه کنم



من زنم چند بار توی عصبانیت گفته بود که هنوز هم کسایی هستند که بخواهندش. در ضمن میدونستم که مردهای سفیدپوست را دوست داره و میپسنده. یک بار توی سکس که رابطه مون خوب بود کم کم وانمود کردم یک کس دیگری هستم و موقع سکس باهاش انگلیسی صحبت کردم که خیلی تحریک شده بود. بعد از سکس به شوخی گفت این طوری که تو منو کردی استیو هم نکرده بود! من اون لحظه گفتم: ببین از نظر من اشکال نداره اگر تو بخواهی با کس دیگری سکس کنی. خیلی شوکه شد و دعوا کرد. بعد از مدتی آروم شد ولی کلاً قضیه را خیلی جدی نگرفته.

میشه بیشتر توضیح بدهی. در خصوص خودت و خانمت و به قول معروف کجا زندگی میکنی و چند ساله و ... البته در حدی که باعث شناسایی نشه.

۱۳۹۱ آذر ۲۳, پنجشنبه

توضیحش خیلی مشکله. من دقیقاً یادم نیست از کی شروع شد. من همسرم رو خیلی دوست دارم. خانواده خوبی داریم با بچه های خوب و زندگی نسبتاً مرفه. رابطه سکسیمون هیچوقت خیلی عالی نبوده ولی کلا میشه گفت خوب بود.

چهارده ساله که ازدواج کرده ایم. از حدود چند سال پیش که فکر کنم حدود 6 سال پیش بود من کم کم حس کردم که دوست دارم زنم لباسهای نسبتاً باز در مهمانیها بپوشد و از زیباییش لذت ببرم و افتخار کنم. این قضیه مرتب بیشتر شد. کم کم از فکر این که زنم با پسرهای جوان حرف بزند و لوندی کند لذت میبردم. این قضیه کم کم شدت گرفت و به این وضعیت رسید که من الان کاملاً دوست دارم که اون بره و با پسرهای جوان و خوش تیپ سکس کنه و از این کار لذت ببرد.

شما چی فکر میکنید؟ آیا شما هیچوقت احساس مشابهی داشته اید؟ برای من کامنت بگذارید و از تجربه خودتان بگویید. یا اگر سوالی در خصوص من و زنم دارید بپرسید.

البته این را هم اضافه کنم که درسته من دوست دارم زنم با مردهای دیگر سکس کند اما این به معنی این نیست که حاضر هستم که با هر مردی این کار را بکند. من دنبال مردی هستم که خوشفکر، مودب، سالم و مجرد باشد و هدفش از سکس کردن با زن من لذت بردن باشد به صورتی که این کار پنهان باشد و خطری را برای زندگی خانوادگی ما ایجاد نکند. ضمناً همسر من گرچه حاضر نشده است که این به خواسته من تن بدهد ولی کلاً مردهای سفیدپوست اروپایی آمریکایی را میپسندد!

در نتیجه لطفاً خیال بد نکنید!